لاشخورها Poem by Hosein Shafiei

لاشخورها

لاشخورها


در این روزهای تار تار

چشمها ی فرزندان زار زار

قلبها خاکستر

چشمان فرزندان ندارد جز اشک

گمشده در بیکران دشت

این زمین ماست

زیر پای لاشخورها

در دره های دور دور

پدر بزرگها فریاد می زنند

ما زمین را کند یم برای شما

چرا لاشخورها روی زمین ایستاده اند

همه قهرمانان جمع خواهد شد

همه فریاد خواهند زد

چرا لاشخورها روی زمین ایستاده اند

در حالیکه فرزندان در دشتها گم شده اند

چرا فرزندان زارند چرا مادران زارند

میروم تنها در این دشت بیکران

شانه سرها همه رفتند

در فکر شانه سر

آواز میخواندند پدران

گل بسر بودند دختران

گرانیتی بود چشمان مادران

در فکر ستارگان

دست پدر بزرگها

میلرزاند زمین را برای آب

چرا شانه سرها رفتند

چرا لاشخورها بر زمین پدر بزرگها ایستاده اند

فرزندان بر ما خواهند گریست

ستارگان بر ما خواهند گریست

چرا لاشخورها بر زمین ماندند




حسین شفیعی

COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success