برف کِی می اید Poem by Mehri Mehraban

برف کِی می اید

کودکی، سادگی است 
وقت آسودگی از چاله ی   پیچیدگیست
آرزویِ کودک از مسیر ذهن تا جمله یِ ناب 
روی برفِ احساس 
سُر خوردن ، لیزبازی بلدست
کودکی ، خاطره ای شیرین است
فارغ از پردازش هایِ عمیق 
ردِ پا گرفتن دایمی از دوز و کلک  
.
.
 در زمان روحِ زمستان جاریست
فصل بی برگی و سوز و سرماست
وقت برف آمدن و  سرخوردن
فصل آدم برفیست
ولی  امسال ،  افسوس که برف
 چندان پای  به تهران ننهاد
در عوض دود وَ ذرات معلق
چه غوغا کردند
همه اش تعطیلی،  تا بمانی خانه
و در این تعطیلی تحمیلی 
بخوری کمتر دود
.
پسرِکوچک من می پرسد؟ 
‌'برف کی می آید؟'
' خدا می داند'
به خدا قایمکی می گویم برف بفرست خدا،
دل پروانه ایِ کودکِ من منتظرست

POET'S NOTES ABOUT THE POEM
پسرم زمستان را با برف یکی می داند و بیشتر شبها برای آمدنش دعا می کند ، و صبح ها اولین کارش کنار زدن پرده که ببیند برف آمده یا نه؟  من این قطعه کوتاه را به او هدیه می کنم با این امید که هیچ گاه در زندگی ناامید نشود.
COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success