! آی كودكی، سلام (Persian) Poem by Farzad Jahanbani

! آی كودكی، سلام (Persian)

Rating: 5.0

یك روز عصر كه با عطر چای داغ

با اشتیاق و شور بیدار می شدم

چیزی طلوع كرد در ذهن كوچكم

چیزی ز راه دور

چیزی ز جنس نور

چیزی میان كودكی و خانواده ام؛

'من همچو دیگران،

پشت دوچشم، دو دریچه، دو بی نظیر،

با صد هزار سوال غریب و گنگ،

خندان و بانشاط، شادان میان جمع،

گویا حضور داشتم '

دیگر از آن زمان، من بودم و همه هستی، حضور و شور

با خواب یا حقیقت روشن به رنگ نور

'من هم وجود داشتم '


***

یادم می آید از،

كابوس های تلخ وَ رویای كودكی

از آن رُتیل سیاه، اندازه ی اتاق؛

تا خواب های خوشِ كوچه باغ و تاق

من غرقِ لحظه لحظه ی ساعات كودكی

چندین و چند بازیِ زیبایِ كودكی

'هریك زدیگری، بهتر؛ ز زندگی '

گرگم هوا و دزد و پلیس و هرو و منچ

تا تاب و سرسره، الاكلنگ و سنچ

یا 'صبح جمعه ' سوار دوچرخه ام،

با شور و شوق، رها من به كوچه ام

با سرعتِ بی حد و سان زیاد،

من هستم و دو دست لطیفِ باد

زیبا خنك نسیمِ نوازشگری به یاد

شاید وزان زكوی غریبی كه شاد باد...

***

هر یك ز لحظه های قشنگم به خاطرست

تا كی دوباره ببینم كه حاضر است


فرزاد جهانبانی
25.6.1394
16.9.2015

کپی رایت این اثر با شماره 386811(شعرنو) فقط متعلق به صاحب اثر می باشد.

Monday, November 2, 2015
Topic(s) of this poem: childhood ,dream,games,manifestation,nightmares
COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success