دیرگاهی است مرا
همه جا رنگ شب است
همه گل ها یاس اند
آسمان تیره از ابر اندوه
...
در کوی سرگشتگی هر راهی گمراهی است
پیش پای هر گام چاله ای
و هر گذرگاهی راچاهی است
بن بست تنهایی
...
در چراغانی چشمان تو فانوس خیالم گم شد
مهربانا! نه به ادراک ، که با چشم تو ره می جویم
کوچه باغ شب تنهایی من ، روشن از پرتو باور باید
...
دیرگاهی است
دیرگاهی است مرا
همه جا رنگ شب است
همه گل ها یاس اند
آسمان تیره از ابر اندوه
دیرگاهی است پرستوی نگاه
در غروب خورشید آشیان می سازد
دیرگاهی است که آهوی سپید سحری
در چراگاه خیال من نیست
دیرگاهی است تنم تب دارد
و زبان حنظل تلخی است به کام
دیرگاهی است کویر دل من
هوس غرش تندر دارد
میل باران دارد
و تمنای سرودی دلکش
نغمه ای شادی بخش