: حافظ شیرازی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
: صائب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
: شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
! نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
: امیر خسرو علائی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم فقط این یک منیت را
نه چون حافظ که بخشد مال دنیا را
ویا صائب که بخشد جسم بی جان را
نه چون شهری که بخشد روح و اجزا را
چه می بخشی ز خود وقتی که در بندی
اگر گوئی بسان مرد می بخشی
گذر کن از منیت تا رها گردی، سپس بخشی تن و پا را
: محمد عیادزاده
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟
: امیرخسروعلائی
تو نقدی کردی ای عیاد نشد پاسخ حافظ را
چه گویند صائب و شهری، گذر دادند دنیا را
کنون غافل شدی حالا که در جنت نخواهی یافت،
امیرخسرو بدست آورد دل آن ترک شیرازی را.
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem