سخت نا چیز است
مختصر گرمای بیتابش
شعله ی بی رنگ!
بس منیت کرده با خویشش..
...
من چراغی شکنم!
دود خواهد شد و بر راه نبوت گاهی
مینشد انگار
پس از آن روی همایون وش خورشیدک من
...
شعله ی بی رنگ
سخت نا چیز است
مختصر گرمای بیتابش
شعله ی بی رنگ!
بس منیت کرده با خویشش..
آن حکایت ها که مادر دوش میبافید
از برایم کهنه آمد لیک....
نرم نرمک سخت می بالید از برایش...
شعله ی بی رنگ..
آفتابا! !
دل سوی آرام جانت آر
آن دریای آرامت..
(آفتاب تخلص شعریه منه)