غم نامه ي أفتاب (2) Poem by Sajjad Heidary

غم نامه ي أفتاب (2)

من چراغی شکنم!
دود خواهد شد و بر راه نبوت گاهی
مینشد انگار
پس از آن روی همایون وش خورشیدک من
در پس پرده ی ابر
خفته در پندار..
و خداوند بسان چشمه
هر کسی را قدحی
در خور فهمش از اندازه ی حجم سبدی خواهد داد
که درونش بینی
دسته دسته گل شب بو ، گل داوودی تر
و تو ای مدعی کور دل بی مقدار!
چه خبر داری از احوال کسانی که در آغوش بلا
چشمشان باز و در اندیشه ی راه سحرند...
من نه خاکم و نه فرزند پدر!
از نژاد صدفم
آفتابا نهراس از شب و از هلهله ی بی خبران
بر تقلای خس و خار کریمانه بتاب!
تاجی از نور به سر کن و بتاب!
این کرامات که بینی همه از لطف خداوند به توست
آفتایا تو کریمانه بتاب.....

(آفتاب تخلص شعریه منه)

COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success