دست در خاکستر Poem by Hosein Shafiei

دست در خاکستر

زیر این ابرهای تار تار
میروم با چشمان اشکبار
تا قلب شکسته ات راگرم کنم کمی
در سایه رویایی این درخت عناب
ایستاده است این دخترک زیبا
حماسه میخواندند پدران در دره های دور دور
میلرزاند ند زمین را برای آب
تا برآوردند این عناب
مادر بزرگ نشسته است در انتظار آب
پدران گم شدند از آب
ضربت سالها
گم کرد پدران
در ضربت سالها مردند خواهران
از ضربت سالها وغم دختران
خاکستر شد قلبهای پدران
در این سالهای تار تار
زیر ابرهای تار تار
میروم در این دشت بیکران
دره های دور دور
فکر میکنند بدخترک
گم شده اند پدران
دست دخترک در خاکستر
عناب در خشکی نگران
شانه سرها خواهند رفت
بادهای داغ داغ
خواهند چکاند اشکهای این دختر نگران
دستان کوچک در خاکستر
در فکر ستارگان جنوبی طوفانهای سیاه می وزد
کجا رفتند پدران
قلبشان خاکستر شد از غم زمان
مردند خواهران
دست های خالی این دختر چه خواهد کرد
مادر بزرگ در انتظار چه خواهد کرد
در فکر ستارگان جنوبی
همه کوهها در هم ریخته اند
بعد از این عناب و مادر بزرگ ،دخترک چه خواهد کرد
در خاکستر
دستان خالی این دخترک چه خواهد کرد
در فکر کوههای بلند عناب میسوزد
دست دخترک در خاکسترمی سوزد
دست دخترک در خاکستر چه خواهد کرد
شانه سر نشسته بر عناب
فکر میکند به پدران
سوخته در ضربت زمان
در فکر این شانه سر
دختران این دشت
همه بودند گل بسر ز همت پدران
دست دخترک در خاکستر چه خواهد کرد
حسین شفیعی

COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success