همه زندگی می کردند
حقیقت و دروغ تمام روز باهم بودند
در بوستان بی معنایی قدم می زدند
شاد و مسرور همیشه می خندیدند
شب روشن بود
کوه ها استوار ولی افتاده
درختان بی رنگ ولی زنده
آسمان پایین تر بود
آتش سرد بود
اقیانوس ها کوچک بودند
کویرها سرسبز
زشت و زیبا در کنارهم
همه زندگی می کردند
تا قبل از آنکه واژه بیاید
او آمد ولی نه تنها
تعریف و تفسیر_فرزندانش_نیز بودند
با ورود آنها بوستان تعریف شد
حقیقت از دروغ جدا شد
گویی رفاقت آنها به اتمام رسیده بود
شب تاریک شد
کوه استوار ولی مغرور
درختان سبز ولی بی جان
آسمان نیز رهسپار عرش شد
آتش گرم و سوزان
اقیانوس دیگر چشمه را نمی شناخت
کویر تنها شد
زیبا زشت را به سخره گرفت
و باز هم همه زندگی می کردند
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem