زیر این ابرهای تار تار
میروم با چشمان اشکبار
تا قلب شکسته ات راگرم کنم کمی
در سایه رویایی این درخت عناب
...
در این روز تار تار
میروم تنها از این شهر پر خاطره
در قطاری که شفق طلایی سالها بر آن نور می پاشد
بر شانه های زشک
...
در این شبهای تار تار
که میبارد آسمان بر خانه های زار زار
گریه ستارگان پشت ابر
بر خانه های زار زار
...
در پگاه بهار
استخوانهامان سفید شدند
مانند شیشه صاف
خنده ی بچه ها نقره ای شد
...
زیر این ابرهای تار تار
میروم با چشمان اشکبار
تا قلب شکسته ات را گرم کنم کمی
در دره های بالادست
...
گندم زار
در ساحل قلبهایمان عشق گندم زار
برق نگاه کودکان کنار گندم زار
...
توهم گرگها
دستان کودک را پاییز غارت نموده
دستان مادران را پاییز غارت نموده
...