مرثيه ي جنوبگان سرخ Poem by Hosein Shafiei

مرثيه ي جنوبگان سرخ

مرثيه ي جنوبگان سرخ
من دوشيزه ي آبي
از شهر خود رفتم
پدر در باغ سيب مانده
پدر ذغال شده بود
دستان پدر سيب و زيتون ميكاشت
آيا كسي
مانده است
تا دستان او را دوباره ببيند
كسي ديگر
دستان مرا نخواهد گرفت
آيا كسي
با چشمان پدري مانده
پروانه هاي باغ سيب سوختند
هزار زخمه بر شهر زدند عقابان شرور
جوانك شرور عقاب آهنين
در جنسيس* شهر شرارت
بر نگاهم زخم ميزد
مَرد مستِ شهر شرارت
در خيابانهاي شرارت
بر نگاهم زخم ميزد
آيا كسي
با گامهاي جاودان
در شهر پدري مانده
باغ سوخته ي پدري
در من حك شده
دستان مقدس پدر
در من حك شده
آيا كسي
با گامهاي جاودان
در شهر پدري مانده
جنسيسِِ* جوانك شرور
در شهر شرارت
نمك بر زخم ميزد
جوانك شرور
در شهر شرارت
نمك بر زخم ميزد
موسيقيِ ‌شرارت
در اتومبيلهاي عبث
نمك بر زخم ميزد
در غبار هزار دروغ
ساختمانهاي دروغ
نمك بر زخم ميزد
نگاه قلاده هاي سر گردان
در خيابانهاي شرارت
نمك بر زخم ميزد
آيا كسي
در شهر جاودان پدري
با گامهاي جاودان
مانده
از باغ سيب
تا شهر قلاده هاي سرگردان
مسافت اشك آلودي ست
رخشان مادر بانوي سرزمين وطن
ياد پدر
بر پيشاني ام هزار پيمان سرخ ميزد
قهرمانان زمين جمع خواهند شد
آنها گريه نخواهند كرد
حسين شفيعي
تقديم به كودكان مظلوم سوريه و افغانستان.....كه در جهالت هاي بشري جان خود را از دست دادند ونقش و نگار زيباي آسمانها و زمين را نديدند و بشريت عزادار آنهاست.
*جنسيس يك اتومبيل گرانقيمت است.

Saturday, July 23, 2016
Topic(s) of this poem: children
POET'S NOTES ABOUT THE POEM
children
COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success