تو راز لطیف عشق، در دایره ی خلقت
ادغام شدن با 'او'، با یار یکی بودن
تا عرشِ خدا رفتن، در نور شنا کردن
در فاستبقوالخیرات، یک راهروی بودن
اینها همه ممکن شد، در نفخه یِ عیساییت
ممکن همه قوت یافت ، در بودن و نا بودن
سیمین بر زیبایم، دُردانه یِ یکتایم
این هم شده رویایم ، در سایه یِ تو بودن
تو گوهرِ یک دانه ، در بین جواهرها
افسوس چه پندارند! ، چون دُرّ ِ نهان بودن
منعم همه درویشان ، عاقل همه مهجوران
صد معجزه ممکن شد ، با بندِ رها بودن
من حیله نمی جویم ، این دام مرا ماواست
این معنی آزادیست ، از خویش رها بودن
دنباله نمی یابد ، این بلبل خوش آواز
ساکت شده و مغموم، از رنجِ جدا بودن
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem
az She'rhatun lezzat mibaram khanome Meraban, motshakker