آرزویِ برتر از همه بودن، مثل موشی زیر پوستِ قضاوتِ من
می جَوَد روح و ذهنم را، رحم نمی کند به باور و صداقتِِ من
از خویش بیرون می شوم به آسانی، می شوم آن منِ پنهانی
می روم بالا و بالاتر، نردبانم شعارِ فروتنی و دروغِ شیطانی
کلمات و رفیق و همسر و معشوق، همه ابزار این صعود خیال انگیز
پیش میروم برای یکه تازی محض، برسم به قله ای شگفت انگیز
دام می گذارم برای هر چه رقیب، در مسیر پیشرفتهایِ نفسانی
دو پله یکی میکنم تا زودتر برسم، به هدف به پله هایِ پایانی
اینجا همه مردان رفیق یارِ غارِ منند، شده ام برای زنان یوسفِ ثانی
همه محتاج و من ولی نعمت، می روم سویِ دیگر هدفهایِ پنهانی
فاتحِ بی رقیبِ این قله منم ، باد و زمین و آسمان به زیر بال و پرم
مستم و خرسند از رسیدن ها، همچو عقابی نظربه زیر پا فکنم
ناگهان نردبان به پیچ و تاب افتاد، رویِ زمینِ سستِ خیانت و نیرنگ
افتاد استخوان شکسته و بی هوش، همه رنگ بود و شد بی رنگ
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem