پرنده ای را دیدم که در کنار عکس آزادی
نغمه ی پایان اسارت سر می داد
و در نقاشی که تصویرگرش خود اسارت بود
مستانه وار آواز رهایی از قفس می خواند
چه خوش خیال بود آن پرنده ی نغمه خوان
و چه چیره دست آن اسارت که آزادی می نمود
و چه ساده پرندگانی که قفس را رها کرده
و در آسمان کاغذی اسارت جان می دادند
و چه راحت آرامیده بود صاحب خانه
گویی خود از این نمایش لذت می برد
انگار آزادی حق اسرارت
و اسارت حق آزادی بود
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem