فارسی
فارسی
همان سحری ست که ساحران در طلسم می کنند
تا درخت را در خاک
بنشاند
و خورشید را
بچرخاند
و ماهیان را شیفته آب
و مرا
همگام بسامد حسی
که در " لحظه ی شفاف"
ادراک را از بند زمان می رهاند
و همراه "تواضع لطیف جاری
در جویبار کلمات"
با "سرنوشت تر آب
و عادت سبز درخت
آشنا " می کند
سپس جذب جاذبه ی خاک می شود
تا از تن برگ
دوباره به ابرهای مهاجر سفر کند.
فارسی
زبان عشق است
و بر سفالینه می نویسند
در کویر
زبان هر که سبو کش این دیر رند سوز است.