می آید
کنار خرابه های دلم لختی می آساید
دستی میشوید، چایی می خورد ، نگاهی می کند
بعد به من می گوید
نه! بایستی آبادت کنم!
....... و شروع می کند به انهدام همه چیز
و می رود
به هزار بهانه انسانی با هزار دلیل متقن
بویژه آنکه ' نمیخواهم بیش از این آزارت دهم'
ومن با دلی کاملا ویران
ابلهانه می اندیشم
چه تحول شگرفی است
عشق!
ومن چقدر عاشقش بودم
How can I reach out to the creator this poem He can find me online Z..... R......
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem
Hi dear friend.. contact me on instagram @green.of.grey