صخره و برگ Poem by Elaheh Abdi Langaan

صخره و برگ

زندگی جاریست همچوبادی که می وزد و رودی که جردان دارد
به مانند برگ سبزی بودم که ازبدی ایام ازشاخه جدایم کردند
به روی اب افتادم و با ان راهی شدم
قطرهای اب گاه و بی گاه نوازشم می کردند و صخره ها تکیه گاه محکمی برای خستگی هایم بودند
روی اب شناور و در دستان باد رها بودم
رود به ارامی حرکت می کرد و ماهیان شب هنگام بوسه بارانم می کردند
مدتی گذشت و برگ همچنان معلق در اب
صخره ای میانه ی راهش اشکار شد
به صخره برخورد و میان شکافهایش جا شد
صخره سنگی بود خشن
لطافت برگ را باور نداشت
اندکی گذشت...
سازگاری ان دو سخت اما شدنی شد
وان روزداستان صخره و برگ دیدنی شد

COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success