عاشقی داروی دگر دارد Poem by Ahmad Mahmood Imperator

عاشقی داروی دگر دارد

از دلِ ما کسی خبر دارد
که غم و دردی بیشتر دارد
شهدِ این زندگی سم آلود است
کسی داند که او شکر دارد
جز خدا هر‌ که را بود دلدار
آسمانم به خود قمر دارد
است دنیایی دون دنی پرور
آدم است آنکه سیم و زر دارد
در به در هر کجا بود بسیار
دوستی کن به آنکه در دارد
نسخه های طبیب بی اثر است
عاشقی داروی دگر دارد
پول و زر می‌رود به باد فنا
خوش به حالیکه او هنر دارد
یارِ من هست یار بی پروا
جای دلدادگی تبر دارد
دوستان زبانی دوست مگو
روزِ بد بر تو گوش کر دارد
سگِ دیوانه میشود ز غرور
پشتِ سر هر که پاده خر دارد
حذر از کرگسان زشت نهاد
مارِ اندیشه شان دو سر دارد
هر که یوسف نمیشود به جهان
پسر نوح هم پدر دارد
خیر از چشم عالم افتادیم
خالق کل به ما نظر دارد
هیچ چیزی نمانده پا بر جا
شامِ این غصه ها سحر دارد
خورده محمود زخمه‌ ای مژگان
زان سبب دیدگان تر دارد
--------------------------------------
یکشنبه ۲۶ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی
که برابر میشود به December 17,2023
سرودم
#احمد_محمود_امپراطور

عاشقی داروی دگر دارد
COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success