جاده های آواره گی Poem by Hosein Shafiei

جاده های آواره گی

در جاده های سیاه
از شهر خود رفتیم
خلبانان الکلی بمب می ریزند
سالهای رنگ پریده
پشت سر
پدرم را کشتند
خواهرم زیر آوار مانده
هم کلاسی ام فرشته ی وطن
با پای شکسته
کجاست؟
در آوارگی رفتیم
بعد از این سالهای تار تار
بعد ازاین تاریک ترین روز سال
از ورای دشت های آبی
ما را دوست بدار
حسین شفیعی بیدگلی
تقدیم به نسلهای سوخته ی سوریه و افغانستان...که درجهالت های بشری فریاد رسی نداشتند و بشریت عزادار آنهاست.

جاده های آواره گی
Tuesday, January 10, 2017
Topic(s) of this poem: children
COMMENTS OF THE POEM
READ THIS POEM IN OTHER LANGUAGES
Close
Error Success