زمین روز و شبش یکسان، سیاه و تیره درآید
قساوت، ظلم و عصیان و تباهی چیره گر آید
همه دنیا اسیر چند سوداپیشه ی وحشی ست
بیا آقا! که اشک شوق هر دم تازه تر آید
فدایت من که یک لحظه، ظهورت زودتر آید
به پای تو، گُلِ انسان زمانِ بار و بر آید
دمادم زنده ام گردان مرا حق، باز قربانی
هزاران جان فدا تا دوره ی شیطان به سر آید
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem