دیرگاهی است مرا
همه جا رنگ شب است
همه گل ها یاس اند
آسمان تیره از ابر اندوه
دیرگاهی است پرستوی نگاه
در غروب خورشید آشیان می سازد
دیرگاهی است که آهوی سپید سحری
در چراگاه خیال من نیست
دیرگاهی است تنم تب دارد
و زبان حنظل تلخی است به کام
دیرگاهی است کویر دل من
هوس غرش تندر دارد
میل باران دارد
و تمنای سرودی دلکش
نغمه ای شادی بخش
This poem has not been translated into any other language yet.
I would like to translate this poem
Salam, sher zibayist. Movaffagh bashid